شخصی تعریف میکرد: یه همکار داشتم سر برج که حقوق میگرفت تا 15روز ماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذای بیرون میخورد و نیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه میآورد، موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشتم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟ باتعجب گفت: کدوم وضع!
وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام را تحویل دهند. فردی وارد شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید: کرم ضد سیمان دارید؟ فروشنده با لحنی تمسخر آمیز پرسید: کرم ضد سیمان ؟ بله که داریم، کرم ضد آهن و آجر هم دارم. حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی اما گفته باشم خارجیش گرونه ها. مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت : از وقتی کارگر ساختمان شدم دستام زبر شده، نمیتونم صورت دخترمو ناز کنم اگر خارجیش بهتره، خارجی بده. متصدی داروخانه لبخند روی لبانش یخ زد. چه حقیر و کوچک است آن کسیکه به خود مغرور است چرا که نمیداند بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار میگیرند. جایگاه شاه و گدا، دارا و ندار قبر است . برای رسیدن به کبریا باید نه «کبر» داشت نه «ریا». مواظب باشیم که تقوا با یک «تق»، «وا» نرود.
اگرخدا مهربان است نافرمانی چرا ؟! اگر عذاب خدا شدید است گناه چرا ؟! اگر دنیا ناپایدار است دلبستگی چرا ؟! اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا ؟! اگر خدا ضامن روزی است غصه چرا ؟! اگر مرگ حق است خودپسندی چرا ؟! اگر خدا عوض انفاق را میدهد بخل چرا ؟! اگر حساب قیامت حق است جمع مال حرام چرا ؟! اگر بهشت بهای عمل نیک است سستی چرا ؟! اگر خدمت به خلق خدا عبادت است کوتاهی چرا ؟! اگر شیطان دشمن انسان است پیروی چرا ؟! اگر اعتماد تنها به خدا کافیست توکل نکردن چرا؟!!! اگر خیر و برکت و طول عمر در دیدار والدین و اقوام است خودداری چرا ؟! اگر توبه کلید رستگاری است خود داری چرا ؟! اگر سوال کردن کلید دانایی است سکوت چرا ؟! اگر غرور کینه حسد غیبت باعث از بین رفتن اعمال است ارتکاب آن چرا؟!
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟